ازهاق

لغت نامه دهخدا

ازهاق. [ اِ ] ( ع مص ) نیست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن. نیست و ناپیدا گردانیدن : ازهق اﷲ الباطل َ. || پر کردن خنور را. ( منتهی الارب ). پرکردن اناء. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || درگذرانیدن تیر از نشانه. ( منتهی الارب ). تیر از نشانه ببردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بر گردن آوردن ستور زین و رحل را. ( منتهی الارب ). || شتافتن در رفتار: ازهق فی سیره. || مغزآکنده شدن استخوان : ازهق العظم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - نیست کردن ، نابود کردن . ۲ - گذراندن تیر از هدف . ۳ - شناختن در رفتار.

فرهنگ عمید

نیست و نابود کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نیست کردن هک کردن نیست و ناپدید گردانیدن .

ویکی واژه

نیست کردن، نابود کردن.
گذراندن تیر از هدف.
شناختن در رفتار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی فال ماهجونگ فال ماهجونگ