احتساب به معنای محاسبه، اندازهگیری یا سنجش چیزی است و در زمینههای مختلفی مانند حسابداری، مالی، و اقتصادی به کار میرود. در این زمینهها، احتساب به فرآیند محاسبه و ارزیابی مقادیر، هزینهها، درآمدها و سایر شاخصهای مالی اشاره دارد. احتساب بررسی و تحلیل دقیق دادهها و اطلاعات برای رسیدن به یک نتیجهگیری منطقی و مستند است.

احتساب
لغت نامه دهخدا
مکر شیطانست تعجیل و شتاب
لطف رحمانست صبر و احتساب.مولوی. || احتساب بر کسی؛ نهی از منکر کردن او را. ( منتهی الارب ). || احتسب الرجل ابناً له؛ فرزند او در بزرگی مرد. ( منتهی الارب ). || منتهی شدن. || عمل شرطه. نهی کردن از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد. حسبة. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتساب و حسبة در لغت بمعنی شمردن و حساب آمده است و احتساب بمعنی انکار نیز استعمال شده. و حسبةبمعنی تدبیر و سیاست باشد. و در شرع هر دو لفظ بمعنی امر بمعروف است هنگامی که ترک معروف رواج یابد، و نهی از منکر است زمانی که فعل منکر رایج باشد ولی لفظ حسبة در شریعت عمومیت دارد و شامل هر امر مشروعی باشد که حسبةﷲ تعالی بجای آورند، مانند: اذان، امامت،اداء شهادت الی ماشأاﷲ، از کثرت شماره مشروعات. واز این روی گفته اند که امور قضائی بابی از ابواب حسبة باشد. و در عرف به امور محدودی اختصاص یافته، از قبیل بر زمین ریختن اقسام مسکرات و شکستن آلات و ادوات طرب، اصلاح طرق و شوارع. کذا فی نصاب الاحتساب - انتهی.
فی شرائطالحسبة و صفةالمحتسب - الحسبة من قواعدالأمور الدینیة و قد کان أئمة الصّدر الاوّل یباشرونها بانفسهم لعموم صلاحها و جزیل ثوابها و هی امر بالمعروف اذا ظهر ترکه و نهی عن المنکر اذا ظهر فعله و اصلاح بین الناس. قال اﷲ تعالی: لاخیر فی کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس. و المحتسب من نصبه الامام او نائبه للنظر فی احوال الرعیة و الکشف عن امورهم و مصالحهم و من شرط المحتسب أن یکون مسلماً حرّاً بالغاًعاقلاً عدلاً قادراً حتی یخرج منه الصبی و المجنون و الکافر و یدخل فیه آحاد الرعایا و اِن لم یکونوا مأذونین و یدخل فیه الفاسق و الرقیق ( ؟ ) و المراءة. ( معالم القربة فی احکام الحسبة، تألیف محمدبن محمدبن احمد القرشی معروف به ابن الاخوة ص 7 ):
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. به شمار آوردن.
۳. گمان کردن.
۴. [قدیمی] آزمودن.
۵. [قدیمی] اکتفا کردن.
۶. [قدیمی] نهی کردن از آنچه در شرع ممنوع باشد.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) شماره کردن بشمار آوردن حساب کردن. ۲ - مزد و ثواب چشم داشتن. ۳ - عمل شرطه نهی کردن از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد. ۴ - اعتبار رسمی برای مبلغ معینی پول. یا احتساب بر کسی. نهی از منکر کردن اورا. یا احتساب ممالک. در روزگار صفویان رتب. رئیس محتسبان.
دانشنامه اسلامی
صبر در سختی ها و مصیبت به ویژه فقدان فرزند و احتساب آن، و نیز اذان گفتن و حکایت آن به قصد تقرّب به خدا و تحصیل رضای او مستحب است.
ویکی واژه
نهی کردن از کارهایی که در شرع ممنوع باشد.
جملاتی از کلمه احتساب
جمعیت آسونسیون در سال ۲۰۰۴ برابر با ۵۱۵٬۶۶۲ نفر و با احتساب محدوده پایتختی ۱٬۶۶۸٬۳۳۵ نفر بودهاست. محدوده پایتختی آن تحت عنوان «آسونسیون بزرگ»، شامل شهرهای سن لورنزو، فرناندو دلامورا، لامباریه، لوکه، ماریانو لوکو آلونسو، نیمبی و ویلا الیزا است.
بر فلک رأی قضا حُکمت چو راند احتساب زهره ی بربط نواز از چنگ بندازد رباب
طبق آمار رسمی ۱۳۹۰ جمعیت آن ۱۶۵۸ نفر (۱۶۳۸ مرد - ۲۰ زن) با ۵۷ خانوار بوده است. و بعلت تخلیه روستا بدلیل توسعه پارس جنوبی پس از آن در سرشماری رسمی احتساب نشده است.
اوج فاجعه زمانی روی داد که وقتی مسابقه رفت دو تیم در رشت با نتیجه صفر بر صفر مساوی شد و بازی برگشت در حالی که در پایان ۹۰ دقیقه با تساوی یک بر یک به پایان رسیده بود و بر طبق قوانین بدیهی فوتبال به دلیل احتساب دو برابر بودن گل مهمان در خانه حریف، باید بازی به سود سپیدرود خاتمه پیدا میکرد، با دستور ایرج زهرابی مسابقه به وقت اضافه کشیده شد!
منع ما از باده عرض احتسابی بیش نیست محتسب افشرده انگور، آبی بیش نیست
هنگام انحلال اتحادیه ملل در سال ۱۹۴۶، از ۴۲ عضو مؤسس، ۲۳ یا ۲۴ عضو، با احتساب فرانسه آزاد عضو بودند. ۲۱ کشور دیگر بین سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۷ به این اتحادیه پیوستند، اما هفت کشور انصراف دادند و جامعه ملل را ترک کردند، یا قبل از سال ۱۹۴۶ اخراج شدند.
شگفت نیست گر از بیم احتساب تو زین پس به جام زهره شود زرد رنگ باده ی احمر