لغت نامه دهخدا
- دست گرایی؛: هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او برفضیحت و هلاک او دلیل کند. ( کلیله و دمنه ).
- سرگرایی؛:
عاقبت عشق سرگرائی کرد
خاک در چشم کدخدائی کرد.نظامی.رجوع به دست گرای، سرگرای و نظایر آنها شود.