ارتجاج

لغت نامه دهخدا

ارتجاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) لرز. لرزه. لرزیدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). تزعزع. اضطراب. اهتزاز :
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی ( داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم ).
|| موج زدن دریا. و منه الحدیث : من رکب البحرین یرتج فلاذمة له ؛ ای اذا اضطربت امواجه. || بند کردن در. || بند گردیدن. ( منتهی الارب ). || آشفتن.

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جنبیدن ، لرزیدن . ۲ - موج زدن دریا. ۳ - (اِمص . ) لرز، لرزه . ۴ - تشویش ، اضطراب .

فرهنگ عمید

لرزیدن، جنبیدن، تپیدن.

فرهنگ فارسی

لرزیدن، جنبیدن، تپیدن، موج زدن دریا
۱ - ( مصدر ) لرزیدن . ۲ - موج زدن دریا . ۳ - ( اسم ) لرز لرزه . ۴ - اضطراب .

ویکی واژه

جنبیدن، لرزیدن.
موج زدن دریا.
لرز، لرزه.
تشویش، اضطراب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق فال سنجش فال سنجش فال اعداد فال اعداد