تسمع

لغت نامه دهخدا

تسمع. [ ت َ س َم ْ م ُ ] ( ع مص ) فانیوشیدن. ( زوزنی ). گوش دادن. ( دهار ). شنودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شنیدن صدا یا گفتار کسی را. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). و گویند «اسمعه ُ و اسمع الیه » ای تسمعه ُ پس ابدال و ادغام می شود چنانکه در تزین ازین گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || اندک اندک شنیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || گوش داشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گوش نهادن بسوی کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گوش داشتن سوی کسی تا آنچه را پوشیده گوید بشنود. ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

فانیوشیدن گوش دادن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَسْمَعُ: می شنوی
معنی تُسْمِعُ: بشنوانی
معنی تَسْمَعْ: می شنوی (مجزوم شده چون جواب شرطی است که در جمله قبل آورده شده است )
معنی لَا تُسْمِعُ: نمی توانی بشنوانی (به حرفت گوش نمی دهند)
معنی لَا تَسْمَعُ: نمی شنود- گوش نمی دهد
معنی لَا یَسَّمَّعُونَ: نمی توانند گوش فرا دهند - در وضعیت گوش دادن قرار نمی گیرند (کلمه یسّمّعون در اصل یتسمعون بوده و تسمع به معنای گوش دادن است از معانی باب تفعل صیرورت یا به حالتی در آمدن است )
ریشه کلمه:
سمع (۱۸۵ بار)
شنواندن. . تو مردگان را شنواندن یا فهماندن نتوانی . در آیه ظاهراً به معنای فهماندن و دانا کردن است. . هر دو فعل امری اند ولی در تعجّب بکار می‏روند یعنی: روزی که پیش ما آیند چه قدر شنوا و بینا اند، چنان که در «بصر» گذشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال زندگی فال زندگی فال انگلیسی فال انگلیسی فال لنورماند فال لنورماند