مهر نماز، تکهای گِل یا خاک است که مسلمانان شیعه هنگام نماز بر آن سجده میکنند. این عمل به سنت پیامبر اسلام برمیگردد که بر خاک و مواد طبیعی سجده میکرد. سجده بر مهر، نماد تواضع و نزدیکی به خداوند است و به پیروان یادآوری میکند که از مخلوقات خداوند هستند. در روایات شیعه، تأکید شده که سجده بر خاک و مواد طبیعی مورد پسند خداوند است. استفاده از مهر در نماز به عنوان یک عمل معنوی و نمادین، به تقویت ارتباط با خدا و افزایش تمرکز در عبادت کمک میکند.

مهر
لغت نامه دهخدا
مهر. [ م َ ] ( ع اِ ) کابین. ( دهار ). کابین و آن نقد و جنسی باشد که در وقت نکاح بر ذمه مرد مقرر کنند. ( از برهان ) ( از غیاث ) ( از آنندراج ). صداق، و آن مال یا نفقه ای است که انتفاع از آن شرعاً جایز باشد و آن را برای زن قراردهند معجلاً یا مؤجلاً. ج، مُهور، مهورة. ( از اقرب الموارد ). مالی که به واسطه وطی غیرزنائی به عقد نکاح بر عهده مرد قرار می گیرد. دست پیمان. بضع صداق. شیربها. روی گشایان، ج، مهور. ( از یادداشتهای مؤلف ): مهر زن چند کرده ای ؟ ( ترجمه بلعمی ). چهارهزار درم او را ده تا به مهر زن دهد. ( ترجمه بلعمی ).
مهره ندیدی که هست مهر عروس ظفر
مهر فلک را مدام نور از او مستعار.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 184 ).یا بسازی به رنج و راحت دهر
یا به زندان شوی به علت مهر.سعدی.پسر را نشاندند پیران ده
که مهرت بر او نیست مهرش بده.سعدی ( بوستان ).- مهرالسنة؛ مهری که پیغمبر( ص ) برای زوجات خود معین فرموده بود ( 500 درهم ).
- مهرالمثل؛ مهر زنی است که مانند زنی دیگر از همان طایفه باشد از هر جهت و مخصوصاً از طایفه پدری که در حسن و جمال و مال و عقل و دیانت و صلاح و از حیث شهرت بلدی و عصر و بکارت یا ثیابت با زن دیگر در یک طراز باشد. پس اگر چنین زنی در آن طایفه یافت نشد ممکن است از طایفه دیگر به همان خصوصیات زنی در نظر گیرند و مخصوصاً از طایفه نادری نباید باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- مهرالمسمی؛ مهری که مقدار آن در ضمن عقد نکاح معین شده است.
- مهر دادن؛ تأدیه و پرداخت مهر. دادن مهریه شوهر زن را.
- امثال:
مهر را که داد که گرفت ؟
مهرش چیست که هشت یکش باشد.( امثال و حکم ).
مهرم حلال جانم آزاد.
مهر. [ م ِ ] ( اِ ) رحم و شفقت و محبت. ( برهان قاطع ). محبت. ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( انجمن آرا ). دوستی و مودت و محبت و رحم و نرم دلی و شفقت و مروت. ( ناظم الاطباء ). عشق. محبت. حب. دوستی. وداد. ود. رأفت. عطوفت. ( از یادداشتهای مؤلف ):
فرهنگ معین
(مُ ) (اِ. ) ۱ - آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند.، ~و موم کردن الف - بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد مور
(مِ ) (اِ. ) ۱ - آفتاب، خورشید. ۲ - دوستی، مهربانی. ۳ - نام ماه هفتم از سال شمسی. ۴ - نام روز شانزدهم از ماه مهر که ایرانیان جشن مهرگان را در این روز بر پا می دارند.
فرهنگ عمید
۱. دوستی، محبت.
۲. (اسم ) در آیین زردشتی، رب النوع آفتاب.
۳. (اسم ) [قدیمی] خورشید.
۴. (اسم ) [قدیمی] ماه هفتم سال شمسی، پس از شهریور و پیش از آبان.
۵. (اسم ) [قدیمی] روز شانزدهم از هر ماه شمسی: ( روز «مهر» و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان / مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان (مسعودسعد: ۵۴۸ ).
۱. آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامه ها و قراردادها به جای امضا می زنند.
۲. [قدیمی] کیسۀ سربسته: ( فرستاده را داد مُهری درم / که ختم است بر نام حاتم کرم (سعدی۱: ۹۲ ).
فرهنگ فارسی
خورشید
( اسم ) ۱ - آلتی از فلز سنگ عقیق لاستیک و جز آنها که بر آن نام و عنوان کسی یا بنگاهی را وارون کنده باشند و چون بر آن مرکب و جوهر مالند و آنگاه بر کاغذ فشار دهند نام و نقش مذکور بر آن ثبت شود استامپ. یا مهر انگشت. اثر انگشت. یا مهر دهان. روزه. یا مهر دهان روزه داران. آفتاب ( که غروب نکند روزه نتوان گشود ). یا مهر سلیمان. ۱ - گیاهی است علفی و پایا از تیره سوسنی ها و ازدسته مار چوبه ها. این گیاه دارای یک ساقه زیر زمینی است که هر سال در اول بهار بر روی آن ساقه ای هوایی میروید و جای ساقه های گذشته بر روی ساقه زیر زمینی بصورت یک دایره باقی میماند که بنظر میاید آنرا در نقاط مختلف مهر کرده اند ( علت وجه تسمیه ). این گیاه در اکثر جنگلها فراوان است و گلهایش سفید رنگند و از یکطرف ساقه هوایی میرویند کثیرالرکب خاتم سلیمان. ۲ - سنگی است که ترکیبش منحصراسیلیس میباشد و از کانی های مجاور کو آرتز است. این سنگ بنظر غیر متبلور میاید و سطح خارجیش ناصاف و مثل گل کلم است امادر زیر میکروسکوپ متبلور بنظر میرسد. علت این امر آن است که سنگ مزبور عبارت از ترکیبی از ذرات متبلور کو آرتز با سیلیس بی شکل است. این سیلیس بی شکل در حدود ۲ تا ۳ درصد آب دارد. بهمین جهت وزن مخصوص مهر سلیمان ا ز وزن مخصوص کو آرتز- که فاقد آب است - کمتر است ( در حدود ۲/۵۵ است ). این سنگ اقسام مختلف دارد که بر حسب الوانش اسامی متعدد میگیرد. اگر سرخ رنگ باشد آنرا کورنالین یا عقیق سرخ خوانند و اگر قهوه یی باشد آنرا ساردون نامند. یکی از اقسام آن که بسیار زیبا است و منظره مطبقی دارد بنام عقیق شجری یا آگات یا سنگ سلیمانی معروف است و از آن اشیائ زینتی خصوصا دسته های عصا و چتر و غیره میسازند. یا مهر شریعت. حضرت رسالت پناه محمد (ص ). یا مهر لاستیک ( لاستیکی ). مهری که از لاستیک ساخته باشند. ۲ - خاتم انگشتری. یا مهر نبوت.نشانه ای که بر شانه محمد (ص ) رسول الله بود ۳ - نگین انگشتری ۴ - قالب چوبی حکاکی شده که در قلمکار سازی بکار میرود ( در قلمکار سازی قالب فقط مختص یک رنگ است و رنگهای مختلف قالبهای متعدد دارد ). ۵ - داغی که ستور را بدان داغ کنند و نشان گذارند. ۶ - پرده بکارت. ۷ - کیسه ای سر بسته و مختوم محتوی مبلغی معین از زر و سیم: [ پس ساعتی بود غلامان در آمدند و پیش هر یک یک تائ اطلس و مهر زر نهادند. یا مهر زر. کیسه پر از زر. ۸ - زری رایج در هندوستان. ۹ - راست سر راست: [ پسره توی کوچه سنگ انداخت و سنگ مهر آمد توی سر من. ] توضیح جمع مهر بطرز عربی به [ امهار ] و اشتقاق اسم مفعول از آن - یعنی ممهور - از اغلاط مشهور است ولی بواسطه شدت دوران در زبان خاص و عام استعمال آن گویا ابدا عیبی نداشته باشد. یا ترکیبات فعلی: به مهر دهان ( دهن ) کسی را گرفتن.یا مهر بر دهان ( دهن ) کسی نهادن. خاموش شدن سکوت گزیدن: [... لب فروبسته ام و هر چند سرد مهری آن مخدوم همه محنتها را که دیده مهر بر نهاده است مهر بر دهان نهاده ام. ] خاموش کردن ساکت کردن: [ آنگه مهر بر دهنهای ایشان نهند.] یا مهر بر نهادن چیزی را. ۱ - چیزی را با مهر نشان کردن. ۲ - سر چیزی را بستن و آن را بیکسو نهادن: [ با آنکه بی التفاتی خداوند همه شداید را که کشیده ام سربسته است لب فرو بسته ام و هر چند سرد مهری آن مخدوم همه محنتها را که دیده مهر بر نهاده است مهر بر دهان نهاده ام... ] یا مهر ( و ) موم کردن. ۱ - چیزی را بسته بر آن موم چسبانند و سپس مهر بر موم زنند تا دیگری آنرا نتواند گشود. ۲ - ضبط کردن اموال متوفای مدیون یا مجرم از طرف مراجع قضائی. گاهی نیز ممکن است برای تامین دلیل و جلوگیری از امحائ آثار جرم و جنایتی که اتفاق افتاده است ضبط و مهر و موم کنند.
اسب کره. کره اسب و یا بچه نخستین از اسب یا ستوران دیگر.
فرهنگ اسم ها
معنی: خورشید، محبت و دوستی، مهربانی، ماه هفتم سال شمسی، روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در گاه شماری ) ماه هفتم از سال شمسی، ( در عرفان ) محبت به اصل خود با علم و آگاهی از یافت مقصد، ( اَعلام ) مهر ( = میترا ): ) خدای بزرگ در دین مهر پرستی، ) ( در آیین زرتشتی ) فرشته ی نور و عهد و پیمان، که روز شانزدهم هر ماه و ماه هفتم سال شمسی ایران به نام اوست، هفتمین ماه از سال شمسی، نام روز شانزدهم از هر ماه در تقویم ایران باستان، فرشته نور و عهد و پیمان در آیین زردشتی
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:مهریه
مهر (نشریه). مِهر (نشریه)
ماهنامۀ ادبی، علمی، اقتصادی، بازرگانی، تاریخی، چاپ تهران. صاحب امتیاز آن مجید موقر (ملقب به مترجم الممالک) و سردبیران هوشنگ میرمطهری، ابوالفضل حاذقی، و سید محمد کاظم امام بودند. از ۱۳۱۲ش منتشر می شد، سپس تعطیل و در ۱۳۳۱، به مدیریت ایرج افشار، مجدداً منتشر شد. اکثر نویسندگان و شعرای معاصر آن دوره در این نشریه مطلب می نوشتند.
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] مهر (ابهام زدایی). مهر ممکن است به عناوین ذیل اشاره داشته باشد:
[ویکی شیعه] مهر (ماه). مهر هفتمین ماه در تقویم خورشیدی (شمسی) است. این ماه اولین ماه از فصل پاییز است و در تقویم کنونی ایران ۳۰ روز دارد.
جملاتی از کلمه مهر
جز مهر تو در دلم نرفتهست مهری که به در نکرده باشم
جانا گرت به جانب ما اوفتد گذر بینی ز مهر خود که جهانیست بی خبر
مهر و مه نور دهد تا نظر ما بیناست چرخ در گرد بود تا سر ما در گردست
که آیا مه مهربانم کجاست دلآرام و آرام جانم کجاست