جان فرستادن

لغت نامه دهخدا

جان فرستادن. [ ف ِ رِ دَ ] ( مص مرکب ) جان هدیه کردن. جان را فدا کردن:
یک وام لبت نداده باشم
آنگه که هزار جان فرستیم.خاقانی.بسوی آن پری قاصد نهان خواهم فرستادن
صبا بسیار رفت این بار جان خواهم فرستادن.کاتبی نیشابوری ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

جان هدیه کردن

جمله سازی با جان فرستادن

دلم به پیش تو می‌خواست جان فرستادن ولی کبوتر جان را نبود قوت بال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس