لغت نامه دهخدا
سرطان. [ س َ رَ ] ( ع اِ ) جانوری است در جوها و تالابها برابر غوک متوسط مشابه بشکل عنکبوت، آن را بهندی گنگی گویند. ( غیاث ). جانوری است در جوها و تالابها برابر غوک متوسط مشابه بشکل عنکبوت، آن را بهندی گِنگچه گویند و رفتار آن گاهی راست باشد بطرف سر و گاهی کج بطرف عقب رفتار میکند. ( آنندراج ). خرچنگ. ( ناظم الاطباء ). خرچنگ. سه مثقال خاکستر آن که در دیگ مس بدون قلعی سوزانیده باشند به آب یا شراب یا نصف وزن آن جنطیانا بنوشند در دفع سم سگ دیوانه نفع بسیار بخشدو چشم او را اگر بر صاحب تب نوبت بندند شفا یابد و پای آن را اگر بر درخت آویزند همه بار آن بدون علت بیفتد. گویند تعلیق پای او بر درخت باردار از جهت حفظسقوط آن و گوشت آن مدقوق را نفع دهد. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح پزشکی ) نام کلی که به تمام تومورهای بدخیم بدون هیچگونه تفاوتی داده شده است. این نام در آسیب شناسی به هر گونه اختلال و هرج و مرج سلولی و بافتی نیز اطلاق میشود. بطور کلی سرطان توموری است موضعی و بر حسب آنکه در چه جای بدن باشد ممکن است مرئی یا نامرئی باشد. سرطان تدریجاً تمام بدن را فرامی گیرد و در آن ایجاد مسمومیت میکند. سرطان مرضی خاص نیست بلکه عوارض و تحریکات مرضی میباشد که از تکثیر بی نظم و ترتیب سلولهای طبیعی بدن تولید می شود و خاصیت تخریب و فراگیری دارد. چنگار. درد بی درمان. ( فرهنگ فارسی معین ). نام ورم سوداوی که سخت باشد و هر روز بزرگتر شود و رگهای سرخ و سبز مثل دست و پای سرطان در آن ظاهر باشد. ( آنندراج ). به اصطلاح طب، خورا یعنی ماده مخصوصی که چون در عضوی درآید وی را بکلی فاسد و مضمحل سازد و چاره ای جز بریدن و استیصال ندارد. ( ناظم الاطباء ). ورمی است بسیار بد که از سودای سوخته و صفرا پیدا شود، اول بقدر دانه نخود نمایان شود سپس آن بقدر خربزه و کلان از آن هم گردد و بر آن عروق مانند پای خرچنگ دیده شود. در این هنگام امید به شدن آن نیست و تداوی برای آن است که تا از این کلانتر نشود. ( منتهی الارب ). با پوست و گوشت آمیخته باشد و با درد باشد و بیخها و شاخه ها دارد و برسان سرطان آبی باشد که پس از مدتی گوشت عضو مرده شود و حس او برود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- سرطان اسود؛ ازدیاد و تجمع مواد رنگین سلولهای بافت پوششی که ممکن است بصورت تومور سلولهای بافت پوششی نیز درآید و در این صورت تومور بیشتر مربوط به ازدیاد سلولهای طبقه ٔرنگدار بافت پوششی است. ( فرهنگ فارسی معین ).