لغت نامه دهخدا کرکزموی. [ ک َ ک ُ ] ( ص مرکب ) ژولیده موی. اشعث. ( یادداشت مؤلف ): و از میان گل و حماء او هفت گاو برآمد لاغر و کرکزموی، خاک رنگ و شکمها یابس شده. ( تفسیر ابوالفتوح ).