کبون

لغت نامه دهخدا

کبون. [ ک ُ ] ( ع مص ) ساکن شدن و آرام گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نرم و سست دویدن یا کوتاهی کردن در دویدن. کبن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به کَبن شود.
کبون. [ ] ( اِخ ) شهری است در یهودا و در موقع آن اختلاف هست. ( قاموس کتاب مقدس ).

فرهنگ فارسی

شهری است در یهودا و در موقع آن اختلاف است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت