مندغ

لغت نامه دهخدا

مندغ. [ م ِ دَ ] ( ع ص ) آنکه او را در خستن به سخن عادت باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). طعنه زننده به نیزه و سخن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آنکه او را در خستن به سخن عادت باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصخل
کصخل
شب دراز است و قلندر بیدار
شب دراز است و قلندر بیدار
اگزجره
اگزجره
سایکو
سایکو