لغت نامه دهخدا
مقاولات. [ م ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ مقاولة. گفت و شنودها. گفتگوها: بعداز مقاولات بسیار اتفاق بر آن افتاد که هرات فایق راباشد و نیشابور و قیادت جیوش ابوعلی را. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 108 ). و رجوع به مقاولة شود.
مقاولات. [ م ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ مقاولة. گفت و شنودها. گفتگوها: بعداز مقاولات بسیار اتفاق بر آن افتاد که هرات فایق راباشد و نیشابور و قیادت جیوش ابوعلی را. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 108 ). و رجوع به مقاولة شود.
( مصدر اسم ) جمع مقاوله: [ تشکیل مصلحت خانه ( در زمان ناصر الدین شاه ) در جمیع ولایات برای مقاولات امور عامه. اهالی که در سال سیزدهم از جلوس مطابق سنه یک هزار و دویست و هفتاد و شش هجریه بعمل آمد. ] ( الماثر و الاثار.۱۱۸ )
جمع مقاوله گفت و شنود ها