مداغشه

لغت نامه دهخدا

مداغشه. [ م ُغ َ ش َ ] ( ع مص ) انبوهی کردن. ( از منتهی الارب ). مزاحمة. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || گرد آب گشتن از تشنگی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جستن و خواستن باز تمام. بازداشت و کنبانیدن دیگران. ( از منتهی الارب ): داغشه؛ اراغ فی حرص و منع. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || به شتاب زدگی آب خوردن. ( از منتهی الارب ). با عجله آب را آشامیدن. ( از اقرب الموارد ). || کم خوردن آب. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شرب قلیل یا شربی با تعجیل بر اثر ازدحام. ( از متن اللغة ). رجوع به دو معنی اخیر شود. || درنگ و توقف. || غدر و خیانت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

انبوهی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ترغیب یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز