محمول افتادن

لغت نامه دهخدا

محمول افتادن. [ م َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) برده شدن. حمل شدن. || حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 400 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) حمل شدن تعبیر شدن:... که اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
بلاوجه
بلاوجه
مریم
مریم
انسجام
انسجام