شوذق

لغت نامه دهخدا

شوذق. [ ش َ ذَ ] ( معرب، اِ ) شوذانق. سوذانق. سوذق. سوذنیق. شوذنیق. شوذنوق. شیذنوق. معرب از فارسی بمعنی شاهین. ( از المعرب جوالیقی ص 186، 187، 204 ).چرغ. ( ناظم الاطباء ). || دست برنجن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال عشق فال عشق