شزب

لغت نامه دهخدا

شزب. [ ش َ ] ( ع مص ) لاغر و باریک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || درشت شدن جای. || خشک شدن و پژمریدن شاخه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شزب. [ ش ُزْ زَ ] ( ع ص ) ج ِ شازِب. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ شازب به معنی لاغر و خشک از اسب و جز آن. ( آنندراج ). رجوع به شازب شود.
شزب. [ ش ُ ] ( ع ص ) ج ِ شازِب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شازب شود.

فرهنگ فارسی

جمع شازب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
می نگارد
می نگارد
عظمت
عظمت
کمینه
کمینه