ذو سماحه

لغت نامه دهخدا

( ذوسماحة ) ذوسماحة. [ س َح َ ] ( ع ص مرکب ) جوانمرد، خداوند بخشش:
فلم ار مهراً ساقه ذوسماحة
کمهر قطام من فصیح و اعجم.( از تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 317 ).

فرهنگ فارسی

جوانمرد. خداوند بخشش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
توحید گوی
توحید گوی
پیشه
پیشه
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله
فال امروز
فال امروز