تأمل فرمودن

لغت نامه دهخدا

تأمل فرمودن. [ ت َ ءَم ْ م ُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) تأمل کردن. نیک نگریستن: همچنان که در آداب درس من نظر میفرمایی در آداب نفس من نیز تأملی فرمای.( گلستان ). || کسی را به تأمل واداشتن و دستور دادن. رجوع به تأمل و سایر ترکیبات آن شود.

فرهنگ فارسی

تامل کردن نیک نگریستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چوسی
چوسی
حدس
حدس
خاص
خاص
بی‌پروا
بی‌پروا