پیغام گزاری

لغت نامه دهخدا

پیغام گزاری. [ پ َ / پ ِ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل پیغام گزار. رسالت.

فرهنگ فارسی

عمل و شغل پیغام گزار رسالت.

جمله سازی با پیغام گزاری

بی‌دماغی مژدهٔ پیغام‌محبوبم بس است قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است
با باد صبا چون بتو پیغام فرستم آنجا که توئی رهگذر باد صبا نیست
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
از من خبر دوری این راه مپرسید چندان نفسم نیست که پیغام گذارم
گر نگه نکهت گلزار حیا می باید جور هم قاصد پیغام وفا می باید
انگشت رو به باده که می‌کرد فی‌المثل گر از لب تو بوسه به پیغام می‌گرفت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روله یعنی چه؟
روله یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
افتخار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز