گله چال
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گله چال
حسود گو گله کم کن که نیست هر دستی سزای خاتم و نه هر سری سزای کلاه
شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهٔ تو که تا سحر به خیال تو میکنم گله تو
اندر گلهٔ خلق، چو یوسف چو شبانی(؟) بینند چنین در گله از گرگ، غنم را