کوچ تپه
فرهنگ فارسی
جمله سازی با کوچ تپه
هر سو که کوچ کرده ما راه برگرفت ما را ز دیده اشک و ز دل ناله میرود
دانم که کوچ کردی ازین کوچهٔ خطر ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی
به جنبش نفس خود ببین و عبرت گیر رفیق بر سر کوچ است، زینهار مخسب
بنفشه خسته و نرگس به خواب و گل در کوچ وفای همسفران اتفاق یاران بین
در آب دیده غرقه کنم کوه و دشت را تا بر جمال او ننشاند غبار کوچ
سکندر ار چه بمردانگی جهان بگشود بوقت کوچ بنا کام بار رحلت بست