کواکب شناس

لغت نامه دهخدا

کواکب شناس. [ ک َ ک ِ ش ِ ] ( نف مرکب ) منجم. ( آنندراج ). منجم. اخترشناس. ( فرهنگ فارسی معین ). ستاره شناس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منجم اختر شناس.

جمله سازی با کواکب شناس

کواکب فلکی را رکاب تست مقبل طوایف ملکی را جناب تست مخیم
کواکب بخندند چون صبح بر من که ذره بخورشید تابان فرستم
که قندیل خورشید چون برفروزد رود روشنایی ز شمع کواکب
همه شب در آن دیر سر کرده سیر چو سیر کواکب درین کهنه دیر
گردون ز روشنان کواکب همیکند چتر شب سیاه مرصع برای تو
خورشید ملک شاه منوچهر بر فلک بی جود او وجود کواکب عدم شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق فال ابجد فال ابجد فال آرزو فال آرزو