چو ورقه ازو نام گلشه شنید چو آشفتگان زی کنیزک دوید
کنیزک پیش شاه برجست از جای نهادش همچو گیسو روی بر پای
چو کاووس روی کنیزک بدید بخندید و لب را به دندان گزید
یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک پادشاه
بسی خیر برآن کنیزک بداد به آزادی اش زان سپس کرد شاد
در پی ناله برگرفتم راه دیدم آنجا کنیزکی چون ماه