چین خوابیده
ویکی واژه
جمله سازی با چین خوابیده
گر به بام او تواند فکر دوراندیش رفت سبزه خوابیده می آید به چشمش آسمان
گل به بستر تا نیفشانی نمیخوابی و من شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیدهام
فتنهخویی از تکلف کرد بیدارم به پا چون منی در سایهٔ برگ حنا خوابیده بود
به رنگیست چون سایهام جوش غفلت که میرفتم از خویش و خوابیده بودم
با هزاران چشم روشن آسمان جویای توست چون ره خوابیده خواهی چند خفتن بر زمین؟
ز حال رفتگان شد غفلتم آیینهٔ بینش به چشم نقش همچون جادهٔ خوابیده بیدارم