چامه گوئی
فرهنگ فارسی
جمله سازی با چامه گوئی
نفس گه بیت نمیگفت و گهی چامه گر نمیخواند کسی دفتر و دیوانش
تا بر پر فرشته ز آن حبر و آن قلم در مدح اردشیرکنم چامهای رقم
چنین گفت کآمد هژبری به دام ابا چامه و رود و پر کرده جام
شاها جیحون کهینه چامه نگارم کز فر تو مهر گشته حاجب بارم
به آیین نوا این چامه خوانند که:«فایز رفت ملحق شد به یاران»
راد میرا به همه عید ترا عرضه دهم چامهای لفظ همه طیّب و معنی اَطیَب