نیکو کرداری

لغت نامه دهخدا

نیکوکرداری. [ ک ِ ] ( حامص مرکب ) نیکوکاری. احسان. خوبی.

فرهنگ فارسی

نیکو کاری

جمله سازی با نیکو کرداری

ترا این چشم بیداری بخواب است ترا گفتار و کرداری بخواب است
ترا خدای، تن و جان بداد تادانی که آفریده ی حق بهر علم و کرداری
چون قوت این سلطان وین دولت و این همت وین مخبر کرداری وین منظر دیداری
فکر من در فهم دین چالاک و چست تخم کرداری ز خاک من نرست
ببد کرداری من گرچه کس نیست مرا جز تو کسی فریاد رس نیست
بس نادره کرداری وین نادره‌ای بس کان همه‌ای و همه جویان که کرایی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تحریک یعنی چه؟
تحریک یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز