نکو طینت

لغت نامه دهخدا

نکوطینت. [ ن ِ ن َ ] ( ص مرکب ) نیکوسرشت.

فرهنگ فارسی

نیکو سرشت

جمله سازی با نکو طینت

دوزخ بهشت گردد پاکیزه طینتان را در بوته گدازند آسوده خوش عیاران
نارسابی صد خیال هرزه انشا کند طینت بیکار، ما را بیشتر در کار داشت
طینت احمد کجا و فکرت بوجهل دعوت عیسی ‌کجا و دعوی بلعم
ننگ دارد خاک هم از طینت بیحاصلم خون نخجیرم‌، چسان فتراک بردارد مرا
گاهی که به طینت خود افتد نظرم گویم که من از هر چه در عالم بترم
قضای حق همه بر سر نوشته است عزیزاندر همه طینت سرشتست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
پهن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز