مانند اباد
فرهنگ فارسی
جمله سازی با مانند اباد
مانند باد می شد و می کرد دمبدم در آب «رود» مردمک چشم من شناه
سطبریش افزون ز خرطوم پیل فروزان کبودش مانند نیل
چو اینها سپهدار بشنید ازو برافروخت مانند گلبرگ رو
مانند خارزاری کاتش زنند در وی سوزد ز بیم خویت اجزای ناله هم را
نرم رو بودی چو آب و تیزتک مانند باد سم چون پولاد او بر خاک ره آتش فشان
بدون آنکه او را مثل و مانند بود یا او بکس ماند به پیوند
گشت بر من روز و شب چندانکه گشت از گشت او موی من مانند روز و روی تو مانند شب
چرا آن نگویی که باشد درست بدان بد بسازی که مانند تست