غریق گشتن

لغت نامه دهخدا

غریق گشتن. [ غ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) غرق شدن. رجوع به غرق و غرق شدن شود:
سوی خم شد به جستجوی رفیق
وآگهی نه که خواجه گشت غریق.نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) غرق شدن.

جمله سازی با غریق گشتن

به می فتاده‌ام اما ز ضعف جسم درو نیم غریق و روانم بر آب چون خاشاک
دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند
فصل دوم در باب زخمداران و بیماران و غریقان مشتمل بر ۱۰ ماده از ماده ۱۲ الی ۲۱
دریا دل اوست کز کف رادش گه عطا دریای شرق و غرب غریق کرم شود
از غم دنیا و دین پیوسته باشد در کنار هرکه در بحر فنا همچو اسیری شد غریق
غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست رسیده‌ایم به جایی‌که بیدل آنجا نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اصرار یعنی چه؟
اصرار یعنی چه؟
کس شعر یعنی چه؟
کس شعر یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز