علی اعرج

لغت نامه دهخدا

علی اعرج. [ ع َ ی ِ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن شریف حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به اعرج. از پادشاهان دولت سجلماسة در مغرب. رجوع به علی سجلماسی شود.

فرهنگ فارسی

ابن اسماعیل بن شریف حسنی مکنی به ابوالحسن و ملقب به اعرج از پادشاهان دولت سجلماسه در مغرب

جمله سازی با علی اعرج

9 - در قم، ابو على محمد اعرج بن احمد بن موسى مبرقع بن امام جواد عليه السلام درگذشت...
و در كافى به سند خود از سعيد اعرج از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت:امـام فـرمـود: از مـحكم ترين دست آويرهاى ايمان يكى اين است كه به خاطر خدا و در راه اودوستى كنى، و در راه او دشمنى كنى، در راه او بدهى، و در راه او از عطاء دريغ نمايى.
و مـراد از جـوانـى مـحـمـّد بـن عـبـيداللّه اعرج است و آنكه مراد على بن ابراهيم باشد ظاهرااشـتـبـاه اسـت؛ زيرا كه على مذكور ولادتش در مدينه شده و نشو و نماى او در كوفه و دركـوفـه وفـات كـرده و اگر جوانى به او بگويند به تبع جدش محمّد جوانى است واللّهالعالم.
قاضى نوراللّه در ( مجالس المؤ منين ) گفته آنچه حاصلش اين است كه ابوالحسنعلى بن عبيداللّه اعرج سخت بزرگ و عظيم القدر بود و رياست عراق به او تعلق داشت ومستجاب الدعوة و اعبد آل ابوطالب بود در زمان خويش و از اختصاص يافتگان به حضرتامـام مـوسى و امام رضا عليه السلام بود و حضرت امام رضا عليه السلام او را ( زوجالصـالح عـ( مى ناميد و آخرالا مر در خدمت آن حضرت به خراسان رفت، و چون محمّد بنابـراهـيـم طـبـاطـبـا خـواسـت از بـهـر ولايـت ابـوالسـّرايـا از وى بـيـعـت سـتـانـدقبول نكرد.(177)
سليمان ابن عبدالملك -هفتمين خليفه اموى - روزى به مجلس وعظ و سخنرانى دانشمند و زاهدمعروف ((ابوحازم اعرج مدنى ))، آمد. او كه از دانشمندان پارسا وعادل و مورد اعتماد مردم بود؛ در ضمن سخنرانى و مواعظ خويش، آيات و اخبارى در زمينهستم و ستمگران خوانده؛ و از احاديث و حكاياتى كه در مورد وعده عذاب به بنده گانناسپاس بود، بيان نمود.
و نيز در مجمع البيان آمده كه سلام اعرج از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: بند كفش كسى باعث عجب او مى شود، و به همين جهتمشمول اين آيه مى شود، كه مى فرمايد: (تلك الدار الاخره ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه فال احساس فال احساس فال جذب فال جذب