ظهر حمار

لغت نامه دهخدا

ظهر حمار. [ ظَ رُ ح ِ ] ( اِخ ) دهی است بین نابلس و بیسان که گویند قبر بنیامین برادر یوسف آنجاست.

فرهنگ فارسی

دهی است بین نابلس و بیسان که گویند قبر بنیامین برادر یوسف آن جاست.

جمله سازی با ظهر حمار

رشت هم نیک است کاو از حمار گم شده ارغنون آید به گوش مالک ار چه منکر است
به صم یک الهی افسر تو افساری است حمار نفس مرا بند از هوا کافی است
دریاچه‌وار حمار عارضه‌ای بر روی تیتان، قمر زحل است که به نام این دریاچه نام‌گذاری شده‌است.
قدم به دیده خورشید نه مسیحاوار میان آب و گل جسم چون حمار مخسب
آغاز خلافت مروان حمار پس از خلع ابراهيم، در روز پانزدهم صفرسال 127 قمرى واقع گرديد.(126)
چو نیست چهرهٔ زردی، چه خانقاه و چه دیر چو نیست جذبهٔ دردی، چه آدمی چه حمار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش