شوخ ترازو

لغت نامه دهخدا

شوخ ترازو. [ ت َ] ( ص مرکب ) دغل، مأخوذ از سنگ کم ترازو داشتن. ( غیاث ). دغل، زیرا که سنگ کم در ترازو دارد. ( آنندراج ).مکار و حیله گر. با حیله و مکر. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مکار و حیله گر دغل زیرا که سنگ کم در ترازو دارد.

جمله سازی با شوخ ترازو

آسمان حسن گران سنگ تو چون می‌سنجید مهر پر کوکبه را سنگ ترازوی تو ساخت
میزان خدا عقل شریفست درین راه گر تو سبک آیی نبود عیب ترازو
دلتا ترازو یک ستاره است که در صورت فلکی ترازو قرار دارد.
زبان شمالی یک ستاره است که در صورت فلکی ترازو قرار دارد.
آب می‌گردید در چشم ترازو گوهرش یوسفِ مصری اگر می‌دید بازارِ ترا
یوسف از بندگی حسن تو در مصر جمال به ترازوی نظر همره مشک ختنست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
قرین رحمت
قرین رحمت
امجق
امجق
کونی
کونی
همپایه
همپایه