شاه جهان اباد

لغت نامه دهخدا

( شاه جهان آباد ) شاه جهان آباد. [ ج َ ] ( اِخ ) نام شهر دهلی است که در قرن هفدهم معروف گشت. ( سرزمین هند ص 48، 117، 373 ). نام دهلی.( مجمل التواریخ گلستانه ص 3 ) ( از لغت محلی شوشتر خطی ). لقب این شهر، دارالخلافه است. ( یادداشت مؤلف ).
شاه جهان آباد. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه باختری شهرستان رفسنجان. دارای 160 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پسته و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
شاه جهان آباد. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش زرند شهرستان کرمان. دارای 112 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن پسته و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
شاه جهان آباد. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان. دارای 46 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
شاه جهان آباد. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. دارای 343 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

فرهنگ فارسی

( شاه جهان آباد ) ده ٠ از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد ٠ آب: قنات ٠ محصول: غلات ٠

جمله سازی با شاه جهان اباد

دیگر چیزی نمی‌خواهد از این جهان.رسم کُردها به گلوله مُردن است،
انفعال همتم‌، ننگ جهان فطرتم آرزویی در دماغ بوالهوس بالیده‌ام
جهان را گر به وصلش می نوازد فدای پای آن جانان توان کرد
کای بنای اصل آدم تا فلک پاید بپا وی شهنشاه معظم تا جهان ماند بمان
اسباب جهان نیست میسّر دل ما را آخر که کند حل به جهان مشکل ما را
قهر و لطف است در جهان ز خدا این دو هستند در نهاد شما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال آرزو فال آرزو فال ارمنی فال ارمنی فال راز فال راز