زود گشای

لغت نامه دهخدا

زودگشای. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) آنچه زود بگشاید مانند قفل و امثال آن. ( آنندراج ). قفلی که بسهولت و آسانی گشاده گردد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آنچه زود بگشاید مانند قفل و امثال آن

جمله سازی با زود گشای

در بند غمم بند گشای غم کو در رنج شبم روی سپیده دم کو
زشکرین لبش آشفته بوسی ار دهدت گشای روزه بحلوا و از صیام مترس
گشای پرده ز تقدیر آدم خاکی که ما به رهگذر تو در انتظار خودیم
طلسم گنج حقیقت گشای و دم درکش که ناگهان کشدت در دم اژدهای جهان
نوای چنگ و ربابم نمی گشاید دل گشای مطرب مجلس زتارِ تار گره
شاهی زمین گشایی و بر اوج آسمان دارد زمین ز پایه تخت تو افتخار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال فرشتگان فال فرشتگان فال عشق فال عشق