لغت نامه دهخدا
رو دست رفتن. [ دَ رَت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه، در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن. ( یادداشت مؤلف ).
رو دست رفتن. [ دَ رَت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه، در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن. ( یادداشت مؤلف ).
در تداول عامه در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن.
💡 دلم چون غبار از تو دارد چه روبم چه روبم غباری که رفتن ندارد
💡 به رفتن چو باد و دویدن چو ببر به جولان چو آتش به شیهه چو ابر
💡 در آموز اول به من رسم و راه پس آنگه ز من راه رفتن بخواه
💡 در نهایت با لو رفتن کودتا وی به سه سال حبس محکوم شد.
💡 t هزینه رفتن به بانک است، R نرخ سود اسمی و P و Y مانند قبل است.
💡 از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را آن کس که تو را دید نداند سر و پا را