درمان مزد

لغت نامه دهخدا

درمان مزد. [ دَ م ُ ] ( اِ مرکب ) حق العلاج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). حق المعالجه.

فرهنگ فارسی

حق العلاج

جمله سازی با درمان مزد

هجران دیدیم و درد هجران دیدیم دردی که نداشت هیچ درمان دیدیم
درمان دردمند و دوایم نمی‌دهی شمعی و زینت شب تارم نمی‌شوی
طبیبان درد بی درمان پسندند به تاب عشق باید سوخت تب چیست
یکی گفت ار زان که درویش مست چه درمان که کارش برون شد ز دست
نظر در روی تو خود کرده ام من بلی، خود کرده را درمان نباشد
درد هجر تو چنانست که طبیبان جهان نتوانند یکی درد مرا درمان کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز