خوش عملی

لغت نامه دهخدا

خوش عملی. [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ م َ ] ( حامص مرکب ) خوب رفتاری. خوب کرداری. خوش کرداری. خوش رفتاری.

فرهنگ فارسی

خوب رفتاری خوب کرداری

جمله سازی با خوش عملی

علم و عملی چند که‌افسانهٔ وهم است می‌جوشد ازین پرده‌ چو گفتن ز شنودن
گرچه هیچم عملی نیست نباشم نومید زانکه در طبع جهان جوهر کانی دارم
عملی نیست به جز نامه‌سیاهی یارب چون مدیح علی آورده به یاد صله‌ایم
این فرایندها مستقیماً با عملیات انبارداری مرتبط نیستند ولی سطح کیفی انبارها به میزان وجود و اجرای این فرایندها در انبار بستگی دارد
اگر عمل ز کریمی و عدل و فضل بود تو صدر و بدر همه عاملان این عملی
انتخاب اینکه کدام یک از عملیات سنگ‌زنی زیر استفاده می‌شود با توجه به اندازه، شکل، ویژگی‌ها و میزان تولید مورد نظر تعیین می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال شمع فال شمع فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال اعداد فال اعداد