خربزه بریدن

لغت نامه دهخدا

خربزه بریدن. [ خ َ ب ُزَ / زِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) شکله برکشیدن جامه. مدوربریدن و آنچه بدان ماند. تقویر. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شکله برکشیدن جامه یعنی مدور بریدن و آنچه بدان ماند تقویر.

جمله سازی با خربزه بریدن

خربزه تخم‌قند منبع غنی از پتاسیم، ویتامین آ و ویتامین ث است.
خليفه: اگر واقعا تو پيغمبرى، الان (غير موسم خربزه ) برايم خربزه حاضر كن.
بنوش خربزه چندان که جای جان نبود که سیر چون بود انسان ورا ز مرگ چه بیم
آن زمانی که شود پیک اجل قابض روح جان دهد در هوس خربزه صوفی فقیر
نوشم ز نان و خربزه چندانک این زمان در سینه هیچ جا نبود یک نفس مرا
در «فکر نان کن، که خربزه آب است» منظور از «نان» در واقع کسب و کار و روزی و هر چیزی است که اصل است و «خربزه» به‌جای هر چیزی که فرعی یا تفننی است، قرار می‌گیرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مهوا
مهوا
فاب
فاب
شکوه
شکوه
اتی
اتی