لغت نامه دهخدا
( جامه آویز ) جامه آویز. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) چوب رخت. آن چوبی که لباس به آن بیاویزند.
( جامه آویز ) جامه آویز. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) چوب رخت. آن چوبی که لباس به آن بیاویزند.
( جامه آویز ) چوب رخت
💡 کنون که جامه چو من میدری که سر مستم خوش است سینه صفایی اگر دهد دستم
💡 به دنبال اين جريان، عثمان خشمگين شد و جامه او را گرفته و پرتابش كرد و گفت:
💡 زین ستبرق سار جامه شاه طوبی له که باز مملکت فردوس و می تسنیم و ساقی حورشد
💡 جامه سرگشتگی بر قامت من راست است گردباد این رقصها در دامن هامون نکرد
💡 پروین، چگونه جامه تواند برید و دوخت آن کس که نخ نکرده به یک عمر سوزنی
💡 لحظه اى بعد به خدمت امير مؤ منان عليه السلام آمد. حضرت به او نگريست، ديد جوانىاست زيبا، رعنا قامت، با جامه هاى پاكيزه و فاخر.