لغت نامه دهخدا
بیش بقا. [ بی ب َ ] ( ص مرکب ) با بقای بیشتر. بیشتر در بقا. بیش در جاویدانی بودن:
پیش وجود همه آیندگان
بیش بقای همه پایندگان.نظامی.
بیش بقا. [ بی ب َ ] ( ص مرکب ) با بقای بیشتر. بیشتر در بقا. بیش در جاویدانی بودن:
پیش وجود همه آیندگان
بیش بقای همه پایندگان.نظامی.
با بقای بیشتر ٠ بیشتر در بقا ٠ بیش در جاویدانی بودن ٠
💡 کس نمی بینم که سحر چشم تو خوابش نبست بیش ازین آن شوخ را تعلیم جادویی مکن
💡 یک چشم بیش نیست مرا کاش صد هزار بودی که دیدمی رخت از صد هزار چشم
💡 ای کامگار زخم کم و بیش شرق و غرب بر کام و نهمت ملک کامگار کن
💡 یک نور تجلی تو ام کرد چنان کز نیک و بد و بیش و کمم هیچ نماند
💡 بیش و کم درباخت دل در راه تو لیک از تو بیش یا کم در نیافت
💡 گر لایق دیدار نیم لیک به لطفت زآیینه طمع بیش بود زنگ ظلم را