بست زدن

فرهنگ معین

(بَ. زَ دَ ) (مص ل. ) ۱ - پیوند زدن. ۲ - (عا. ) تریاک کشیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تکه های چینی شکسته را بوسیلهای بهم چسباندن: ( بند زن بکاس. چینی چهار بست زد. ) ۲- کوبیدن پاره ای فلزی برای استحکام بصندوق و غیره: ( صندلی ما شکسته بود بست زدیم. ) ۳- نصب یک بست تریاک بوافور و کشیدن آن.

ویکی واژه

پیوند زدن.
تریاک کشیدن.

جمله سازی با بست زدن

گشاد از گوش با صد عذر چون نوش شفاعت کرد کاین بستان و بفروش
ما را سبب ز نَیل مسبّب حجاب شد چیزی که بست بر رخ ما در، کلید بود
تا در هجر تو بر من بگشادست قضا در شادی و طرب چرخ برویم در بست
بست دوست ز دنیا و آخرت فیّاض سخن یکی‌ست دگرها عبارت‌آرایی‌ست
مخرام سوی بستان منمای رخ بگلشن کز شرم عارض تو گلها گلاب گردد
مجلس آراست شه به رسم کیان بست بر بندگیش بخت میان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ