بست زدن
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
تریاک کشیدن.
جمله سازی با بست زدن
گشاد از گوش با صد عذر چون نوش شفاعت کرد کاین بستان و بفروش
ما را سبب ز نَیل مسبّب حجاب شد چیزی که بست بر رخ ما در، کلید بود
تا در هجر تو بر من بگشادست قضا در شادی و طرب چرخ برویم در بست
بست دوست ز دنیا و آخرت فیّاض سخن یکیست دگرها عبارتآراییست
مخرام سوی بستان منمای رخ بگلشن کز شرم عارض تو گلها گلاب گردد
مجلس آراست شه به رسم کیان بست بر بندگیش بخت میان