لغت نامه دهخدا
اردوبازارچی. [ اُ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) فروشنده در اردوبازار. اردوبازاری.
اردوبازارچی. [ اُ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) فروشنده در اردوبازار. اردوبازاری.
( صفت ) اردو بازار ی
💡 به اردو زین خبر جشنی به پا کرد که الحق شادمانی را به جا کرد
💡 پدری قصد دارد که کار جالب و جدیدی برای پسرش انجام دهد و به این نتیجه میرسد که یک اردوی جالب برایش برگزار کند. از طرفی همسایهشان اپراتور یک مهد کودک است و او نیز برای بچهها یک اردو ترتیب دادهاست. حالا این پدر برای خوشحال کردن پسرش با همسایهشان وارد رقابت میشود و …
💡 از جمله زبانهای که بهبودف به آنها خواند ترکی استانبولی، روسی، ارمنی، ازبکی، فارسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسه، اردو و بنگالی را میتوان یاد کرد.
💡 تاخت پور اردوان آنجا که بود آن شیرمرد گفت هان بر دشت من رفت این هنر وین کار کرد
💡 نیما میرزازاد (زادهٔ ۹ اسفند ۱۳۷۵ در بندر انزلی) بازیکن فوتبال ایرانی است که در پست دروازهبان برای باشگاه فوتبال سپاهان بازی میکند. وی با دعوت کارلوس کیروش در رده سنی جوانان به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت شده بود.
💡 از دو بیت از بلبل طبعی شود دستانسرا اردو شعر از طوطی کلکی شود معنی نگار