گم گردیدن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گم گردیدن
میان باغ حرام است بی تو گردیدن که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
در آن زمان که شوم خاک، آرزو دارم به تربتم گذر آری، برای گردیدن
بنشین و سفر کن که به غایت خوبست بی زحمت پا گِردِ جهان گردیدن
ز برق نالهٔ جانسوز عاشق نرم گردیدن نیاید ازدل سنگش ز سنگ خاره می آید
برات آسمانی باز گردیدن نمی داند به آب تیغ هیهات است بنشیند غبار خط