کل کن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با کل کن
ز علم کل کنون بوئی نبردی تو در میدان خود گوئی نبردی
راز من با ساز کل کن آشکار این زمان این از تو کردم اختیار
دشمن خویش و تمام لشکری ترک کل کن تا ز دولت برخوری
نمودند آفتاب و ماه جمعی تو نفی کل کنی بینور شمعی
فنا میخواهم و کل کن فنایم تو جانا باز خر در این بلایم