موحشه

لغت نامه دهخدا

( موحشة ) موحشة. [ ح ِ ش َ ] ( ع ص ) تأنیت موحش. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به موحش شود.
موحشه. [ ح ِ ش َ / ش ِ ] ( از ع، ص ) موحش. وحشت انگیز و هولناک و هرآنچه سبب ترس گردد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موحش و موحشة شود. || هرآنچه سبب اندوه و ملالت گردد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث موحش
تانیث موحش.

جمله سازی با موحشه

اگر پرسيده شود آيا حوادث موحشه را مى توان خشم خداوند ناميد؟
از اين نوع خوابهاى وحشتناك كه اخبار از وقوع حادثه موحشه بوده زياد و نوشتن آنهاموجب طول كلام است و همچنين آنهايى كه يك روز بلكه دو روز بعد از اينكه زير خاكبودند زنده بيرون آوردند بسيار است و براى عبرت گرفتن در آنچه نوشته شد كفايتاست ((ما اَكْثَرَ الْعِبَرَ وَاَقَلّ اْلاِعْتِبارَ؛ چه فراوان است اسباب عبرت وكم است عبرتگرفتن )).
پـس بـايـد دانـسـت كـه اگر در اين عالم محبت به حق تعالى و اولياى او پيدا كنيم و طوقاطاعت آن ذات مقدس را بر گردن نهيم و وجهه قلب را الهى و ربانى كنيم، در وقت معاينهعين حقيقت با صورت جميله بر ما ظاهر گردد. و به عكس، اگر وجهه قلب دنيايى شد و ازحق منصرف شد، كم كم ممكن است تخم عداوت حق و اوليا در آن كشته شود، و در وقت معاينهاين عداوت شدت كند و آثار غريبه موحشه از آن بروز كند، چنانچه شنيدى.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب فال مکعب فال مکعب فال تماس فال تماس