چپ بستن

لغت نامه دهخدا

چپ بستن. [ چ َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) چپ افتادن. مخالفت کردن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اعتراض کردن. ( ناظم الاطباء ). || مکاری ورزیدن. ( آنندراج ). حیله بکار بردن. ( ناظم الاطباء ). || بطرف چپ بستن. بسمت چپ بستن چیزی. از چپ بستن چیزی:
حرفی ز پیچ وتاب محبت شنیده ای
چپ بستنی ز زلف چلیپاندیده ای.سالک یزدی ( از آنندراج ).رجوع به چپ افتادن شود.

فرهنگ فارسی

چپ افتادن. مخالفت کردن. اعتراض کردن. یا مکاری ورزیدن. حیله بکار بردن.

جمله سازی با چپ بستن

و در فرازى ديگر از سخنانش كه ياران و اصحابش را تشويق و ترغيب به جهاد و مبارزهمى نمايد، آنها را سفارش به بستن كمر كه معنايش گرفتن تصميم قوى است، مىفرمايد:
به مرگ، حسرت دیدار، ‌کم نمی‌گردد نگه به بستن مژگان تمام‌انداز است
گفتم مگر از مهرت طرفی بتوان بستن بی مهر و وفا بودی نقش غلطی بستم
بر در خدّام او، رفتن و بستن کمر وز قدم بندگی، رشک به هم داشتن
ترسا بچه گو باده از این مست ترم ساز تا بستن زنار بگویم خبرم نیست
آری چو مایه شعر بود شاه مشتری وجهی بر این دروغ توان بستن از جواز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
گوز
گوز
میسترس
میسترس
چهارپایان
چهارپایان
کونی
کونی