دست ورز

لغت نامه دهخدا

دست ورز. [ دَوَ ] ( نف مرکب ) صنعتگر. صانع. آنکه با دست کار کند چون سفالگر و آهنگر و مسگر و کفشگر و درودگر. کارگری که با دست کار کند و چیزی سازد چون نجار. صاحب صنایع یدی. کار دستی کننده. صاحب صنعت دستی:
چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی.فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. کسی که کارهای دستی می کند.
۲. کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنکه کار دستی انجام دهد. ۲ - آنچه که با دست انجام دهند.

جمله سازی با دست ورز

💡 بر پایهٔ اسناد و مدارک، نگارگری‌ها و مینیاتورهای سده‌های پیش، آنچه که ما دست ورزه به نام سنتور در اختیار داریم در واقع سنتوری است که از نزدیک به یکصد و پنجاه سال پیش (زمان قاجار) با شکل و شمایل کنونی خود در اختیار هنرمندان این مرز و بوم قرار دارد. چنان‌که سنتورهای محمدصادق خان (که نخستین نمونه صوتی ساز سنتور به جا مانده از دوران قاجار متعلق به وی می‌باشد)، حبیب سماع حضور و حبیب سماعی، در ابعاد، شمار خرک و چگونگی ساخت، بسیار نزدیک به سنتور دست ورزی است.

افتراق یعنی چه؟
افتراق یعنی چه؟
گواد یعنی چه؟
گواد یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز