بنیاد نهادن

بنیاد نهادن یک فعل مرکب فارسی است که به معنای شالوده ریختن یا پایه گذاری کردن است. در کاربرد اصطلاحی، این عمل به معنای تأسیس، بنیان‌گذاری یا ایجاد کردن چیزی است. این اصطلاح شامل مرحله اولیه و حیاتی هر پروژه یا سازه‌ای می‌شود، چه یک بنای فیزیکی، یک سازمان، یک سیستم یا حتی یک مفهوم انتزاعی باشد. این عمل، شروعی هدفمند و سنجیده را القا می‌کند که اساس و پایه‌ای را برای رشد و توسعه آینده فراهم می‌آورد. اقدام بنیادین بسیار مهم است، زیرا ثبات، یکپارچگی و موفقیت نهایی آنچه را که ایجاد می‌شود، تعیین می‌کند.

از منظر تاریخی و فرهنگی، بنیاد نهادن بار معنایی قابل توجهی دارد. این اصطلاح اغلب با اقدامات خلاقانه‌ای که تأثیر ماندگاری دارند، مانند ساخت معابد، کنیسه‌ها یا مساجد، که در متن ارائه شده به آن اشاره شد، همراه است. این عمل تأسیس، صرفاً یک اقدام فیزیکی نبود، بلکه اعلامی از نیت و هدف نیز محسوب می‌شد. این امر مستلزم دمیدن هویت، ارزش‌ها و اهداف مشخص در موجودیت جدید بود. گذار از تخریب سازه‌های قدیمی به ایجاد پایه‌های جدید، همانطور که مثال ذکر شده نشان می‌دهد، ماهیت پویا تحولات اجتماعی و مذهبی را برجسته می‌کند، جایی که ایجاد بنیادهای جدید اغلب پس از برچیدن پایه‌های قدیمی صورت می‌گیرد و نشانگر دوره‌هایی از تغییر و بازتعریف است.

لغت نامه دهخدا

بنیاد نهادن. [ ب ُ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) شالده نهادن. تأسیس. ( فرهنگ فارسی معین ). تأسیس. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). بنیاد کردن. ( آنندراج ): معابد و کنیسه های ایشان خراب کرد و بجای آن، مساجد بنیاد نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 26 ).
چو بنیادی بدین خوبی نهادی
تمامش کن که مردی اوستادی.نظامی.به پایان بر چو این ره برگشادی
تمامش کن چو بنیادش نهادی.نظامی.در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیادش از این شیوه رندانه نهادم.حافظ.مردمی آزموده باید و راد
که بنزدیکشان نهی بنیاد.اوحدی.طاعتی را که بی ریا بنیاد
ننهی جمله باد باشد باد.اوحدی. || بنا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ):
سرای دولت باقی مقیم آخرتست
زمین سخت نگه کن چو می نهی بنیاد.سعدی.مکن تا توانی به ناجنس میل
منه خانه بنیاد در راه سیل.نزاری قهستانی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شالده نهادن تائ سیس. ۲ - بنا کردن.

جمله سازی با بنیاد نهادن

داستان پدیدآمدن آتش و بنیاد نهادن جشن سده در شاهنامه بدین گونه آمده‌است که هوشنگ با چند تن از نزدیکان از کوه می‌گذشتند که مار سیاهی نمودار شد؛ هوشنگ سنگ بزرگی برداشت و به سوی آن پرتاب کرد؛ سنگ به کوه برخورد کرد و آتش از برخورد سنگ‌ها برخاست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود فال نوستراداموس فال نوستراداموس