گله نر
فرهنگ فارسی
جمله سازی با گله نر
مرنج اگر گله کردم دلم زبس تنگی نداشت جای که دروی گره شود سخنی
ز هر طعمه روزی تهی حوصله وز آن ضعف و بی حاصلی در گله
تاریک شود خانه آیینه ز جوهر حیران جمال تو ز مژگان گله دارد
ای عجب ار دشمن من خود منم خیره گله چون کنم از دشمنم؟
این دو... که از دیر و حرم لاف زنند جوق... سگ و گله... خر است
بیا، که باز جانها را شهنشه باز میخواند بیا، که گله را چوپان بسوی دشت میراند