گرد و غنبلی

لغت نامه دهخدا

گرد و غنبلی. [ گ ِ دُ غُم ْ ب ُ ] ( ص مرکب ) میانه بالا. متوسطالقامه:
نه پردراز و نه کوتاه گرد و غنبلیم
غلام حضرت موسی الرضا، علی قلیم.؟

فرهنگ فارسی

میانه بالا متوسط القامه.

جمله سازی با گرد و غنبلی

می‌گشت به گرد و کوه و صحرا چون خضر، به روضهای خضرا
ازو چرخ بستد همه گرد و مال شد از گشت گردون،بی پر وبال
ز گرد و دود نتوان زیر گردوی دم بر آوردن مگر عیسی نفس در عالم بالا برون آرد
که او پهلوانی بود نامدار سرافراز و هشیار و گرد و سوار
موحّد گرد و یکتائی طلب دار که تا آگه شوی هر لحظه از یار
غافل مشو که اخوان چون سر کشند ناگه گرد و بال گیرد طرف کلاه یوسف